گفت تو به همه حسادت میکنی
امروز باهم تو بام تهران داشتیم قدم میزدیم :
گفت : رضا من یه مشکلی دارم. اون مشکل اینه که اگر کسی بهم انتقاد بکنه ، واقعا به هم میریزیم. حالا اگه انتقادش توهین آمیز باشه که دیگه اصلا نابود میشم.
گفتم : جدی ؟!
گفت : آره ؛ خواستم ازت بپرسم تویی که توی کار آموزش و هنری ، کسی تا حالا ازت انتقاد نکرده ؟ چجوری کنار میای باهاش ؟
گفتم : انتقاد ؟؟ به تعداد موهای سرت . بعضیا یه چیزایی میگن که اصلا با خودت میگی “تو ذهن این بشر داره چی میگذره؟!”
گفت : پس چیکار میکنی ؟ اعصابت خورد نمیشه ؟
گفتم : ببین ؛ بیا از یه زاویه دیگه به موضوع نگاه کنیم . کسی که به تو انتقاد میکنه (با فرض اینکه انتقاد غیر سازنده و چرت و پرت بکنه ؛ وگرنه من که عاشق انتقادهای سازنده هستم ؛ چون من رو جلو میبرن) داره بهت این سیگنال رو میده که : ببین فلانی ! من به تو حسودیم میشه ؛ به جایگاهت حسودیم میشه ؛ کاری از دستم بر نمیاد که تو رو زمین بزنم ؛ در برابرت خوار شدم ؛ پس میام بهت فحش میدم ؛ چون تنها کاری هست که از دستم بر میاد.
گفت : پس یعنی …
گفتم : پس یعنی وقتی کسی بهم فحش میده ، انتقاد غیر سازنده میکنه و هزار تا کار دیگه ، من به خودم میگم آخ جون ! توی مسیر درستی هستم . و این یکی از لذت ترین حس های دنیا هست . پس یعنی به هیچ وجه اذیت نمیشم.
گفت : ولی قبول داری که هر حرفی ، بالاخره تاثیری داره دیگه ؟
گفتم : صد در صد ؛ اما تو میتونی از تیزی چاقویی که به سمتت گرفته شده استفاده کنی و به جای اینکه زخمی بشی ، با اون چاقو میوه پوست بکنی و نوش جان کنی و کیفش رو ببری !
گفت : فکر کنم منظورت رو فهمیدما ، ولی از زبون خودت شنیدن خیلی بهتره …
گفتم : عمرا فهمیده باشی زرنگ خان 😄 ولی بی شوخی منظورم اینه که … بذار برات یه مثال بزنم ؛ یکی چند روز پیش اومد بهم گفت که تو آدم خیلی بی شخصیتی هستی و به همه حسادت میکنی و این حسادت توی تمام جملاتت مشهوده ! و اینکه فکر میکنی یک آوانگارد هستی ؛ در صورتی که نه آوانگاردی و نه حتی استاد !
گفت : خب تو چی گفتی 😳 ؟!
گفتم : هیچی ؛ ازش تشکر کردم.
گفت : دیوانه ای ؟؟؟
گفتم : نه . چون با اون کلمهی آوانگاردی که گفت ، ایدهی نوشتن مقالهی جدید سایتم رو بهم داد . مقالهی جدید یعنی بازدید بیشتر سایت ، یعنی آدم های بیشتری من رو میشناسن ، یعنی هنرجوهای بیشتری خواهم داشت و این یعنی درآمد بیشتر . نباید تشکر میکردم ؟؟
گفت : والا رضا ؛ من اینطوری به ماجرا نگاه نکرده بودم تاحالا …